یک نخ سیگار!

نوشتن این مطلب با کام اول سیگار شروع میشه


کام اول منو یاد زمانی که از همه چی شکایت میکردم میندازه و همه به من میگفتن تو ضعیفی


کام دوم به یاد دوران خوشی که به کسی داغون تر از خودم علاقه مند شدم و دنیا قابل تحمل شده بود


کام سوم یاد روزهایی که مثل یک برگ توی باد تلاش میکردم ولی هیچ برگی حریف باد نمیشه و باید تسلیم بشه تا باد ببرش هرجا دلش خواست


.

.

.

کام آخر به یاد زمانی که بی انگیزه بودم برای زندگی و مرگ و نفرت بودن تنها انتخابهای من... برای ادامه زندگی نفرت از این دنیا انگیزه میداد ، ولی نفرت از درون شروع به خوردن کرد ، تمام چیزهای خوب رو نابود کرد و بی احساس بودن رو هدیه کرد .


نظرات 2 + ارسال نظر
نیلوفر سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ http://stay-withme.blogsky.com/

چه عکس جالبی

فاطمه سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ق.ظ http://zarafekocholo.blogfa.com/

حق مطلب زندگیو تو این چنتا کام خلاصه کردیو گفتی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد