یک نخ دیگر روشن میکنم


دکتر علی شریعتی :


“… من که زندگیم معلوم است احتضار! یک جان کندن مستمر و نامش زندگی کردن. هر روز صبح که در آینه خودم را می بینم، درست می بینم که لا اقل سالی بر من گذشته است. دیشب و پریشب، همیشه برایم پارسال و پیرارسال است، روزها را برای این که از عمرم بدزدم می خوابم و شب ها! با تنهایی و سکوت و سیاهی در زیر باران رنج ها که مدام می بارد، زانو به بغل، خاموش می نشینم و انبوهی از خاطره های مرده و آرزوهای مجروح در برابرم، تا آفتاب که سر می زند و هوا روشن می شود و صدای پای روز، سرفه ها  و گنجشک ها و اتومبیل ها و آغاز حرکت و کار! از ترس می روم و به خواب فرو می روم. البته بیکار نبوده ام، بزرگترین کاری که کرده ام این است که هنوز زنده  مانده ام و این دشوارترین وظیفه ای بوده است که انجام داده ام و اگر انصاف بدهند، بسیار کارها که نکرده ام و مگر این ها خود، کار نیست؟ مگر ثواب سیئاتی که کسی انجام نمی دهد از ثواب بسیاری حسنات که انجام می دهند بیشتر نیست؟ …”


خودم:


من مست و تو دیوانه ، مارا که برد خانه ...

خاموش کردن سیگار...

سلام ، خداحافظ
چیز تازه اگر یافتی بر این 2 اضافه کنید ، تا بلکه باز شود این در گمشده بر دیوار...

پدر سیگار را برای فرزندش ترک میکند ...

اگر من پدر خانواده بودم...

از شرم سرم را بالا نمیکردم وقتی فرزندانم حسرت بچه های همسایه رو میخورن

بجای فرزندانم خودم را میزدم که زمانی که در خانه دعواست آنها از بیگانگان کمک میگیرند


من اگر فرزند بودم...

درک میکردم وقتی پدر غذای ما را برای محتاج تر از ما میبرد

بجای اینکه درخواستهای زیادی کنم از خودم شرم میکردم وقتی میدیدم پدر نمیتواند تمام نیازهای من را محیا کند


من اگر انسان بودم...

حاضر بودم بمیرم ،تا ببینم که حق پدر و فرزند را دارن میخورند و من اینجا قصه تعریف میکنم



دود سیگار سفیده



مادر بپرس چگونه شد که ما سیگاری شدیم

اول ولادت حضرت فاطمه (س) را خدمت تمام مومنین و عارفین و عاشقین و دانشجویین و عاقلین (دانشگاه نرفته ها) تبریک میگم

تولد بزرگ مرد تاریخ ایران امام خمینی (ره) هم خدمت مردم ایران تبریک میگم ، دستش درد نکنه شاه رو انداخت بیرون هر چی نباشه یه چند روزی مردم ایران رو شاد کرد ، پشت آدمهای خوبم همیشه حرف زیاده ، هر موقع واستون حرف درنیاوردن ،بدونید یجای کارتون میلنگه


وفات امام خمینی (ره) هم به خودم تسلیت میگم ، که نشد ما در دوران ایشان جوانی کنیم و به خود ایشون تبریک میگم که از دست این ملت سر فراز رهایی پیدا کرد


روز مادر مبارک


مادر سلام ما همگی ناخلف شدیم

گاوسیاست آمد و ما چون علف شدیم

مادر سلام طفل تو دیگر بزرگ شد

گوساله بود وبود ، سرانجام گرگ شد

مادرسلام  خنده به ریش زمانه کن

این بخت واژگون شده را قین و فانه کن

جنگ هزارو یک شبه یی  بخت وآسمان

جاریست همچنان که چنین است این جهان

مادر سلام ، بر رخ ما آبرو نماند

بر کلّه یی فلان شده  یک تار مو نماند

پرسیده ای که پیر کجا شد جوان چه شد

مانده ام در انتظار، عاقبت آخر زمان چه شد

[نویسنده شعر نامعلوم]

سیگار با طمع [...]


انگار همین دیروز بود

نزدیک 1سال گذشت از [...]

آدمها همه شاد بودن [...]

آدمها همه توهم زده بودن [...]

آدمها چقدر احمق بودن [...]

آدمها چقدر ظالم بودن [...]

آدمها چقدر غمگین بودن [...]

آدمها چقدر فراموش کارن [...]

توی زندان سیگار پاکتی چنده؟

خدایا به کدامین مخلوقت قسمت بدم که ما میخوایم به تو برسیم پس چرا از تو دور و دورتر میشیم ، خدایا برای آروم کردن دردهای این جسم پردرد دائم توی گناهیم ، برای آسیب ندیدن این جسم ضعیف توی ترسیم ، برای کشوندن این جسم سنگین دائما محتاج کمکیم و درآخر برای این جسم که زندان روح ماست چه کارهایی که نمیکنیم... تو اینقدر ما رو دوست داری که برای آسیب رسوندن به خودمون ما رو مجازات میکنی