به اندازه کشیدن یک نخ سیگار !

چشمهایش رو باز کرد

گفت : تموم شد...!

گفتن : بله

زد زیره خنده

گفت : باورم نمیشه من این کارها رو کرده باشم...

یه لحظه ساکت شد ، یعنی واقعا تموم شد.. همش همین بود ... هیچ هراسی نداشت فقط شرمنده بود ، راهنماییش کردن به یک مسیر، میدونست که باید این راه رو بره تا بهش برسه

اول راه جاده ای سرسبز و هوا آفتابی بود ، بعد بارون شروع به باریدن گرفت ، هرچه جلوتر میرفت ابرها بیشتر درهم میپچیدن و مسیر گل آلودتر میشد، گردبادهایی در دوردستها همه جا رو ویران میکردن ، ولی در یک نقطه هنوز نور خورشید از شکاف کوچکی از میان ابرها بر زمین میتابید و تا آخر راه ثابت بود ، تا اینکه دستی از میان آن شکاف بیرون آمد و همه جا را نور فرا گرفت و همه ی خرابی ها محو شد ...

احساسی خاص تمام وجودشو فرا گرفت ، حسی مثل اینکه کلی درد داشته باشه و بهشون عادت کرده باشه و در یک آن تمام آن دردها محو بشه ... حس با شکوهی بود

بلاخره جدایی تموم شده بود ، این تنها چیزی بود که بهش فکر میکرد

ولی خودش رو جمع و جور کرد و با احترام گفت:

خدایا من لایق این نوازش نیستم

خدایا من از تو دور بودم ، خدایا .... نور در کالبد یک انسان بلند قد و نورانی در آمد و او را در آغوش گرفت و گفت :

کافیست ، تو حتی نمیدونی دوریه از من چه شکلیه

همین شرمندگی تو برای من کافیست

نظرات 7 + ارسال نظر
بهاره سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ http://www.kuche-ali-chap.blogsky.com

چقدر قشنگ بود.یعنی خدا اینقدر مهربونه؟

این مهربانی خدا از زبان یک انسان بود
میگن مهربانیش رو آدمها نمیتونن بیان کنند

فاطمه سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ب.ظ http://zarafekocholo.blogfa.com/

نمیدونم ولی خیلی وقتا یعنی همیشه کیسه بکسم خدا بوده هر وقت ناراحت بودم همش میندازم تقصیر اون که تو خدایی نمیکنی واسم ولی همون موقعه فقط خودش آرومم کرده
چه قشنگ یعنی با یه شرمندگی تمومه پس من همیشه باید شرمنده باشم ...!!!
اینو خوندم یام به اونی افتاد که میگفتن یکیو میخواستن ببرن جهنم وسط راه خدا هی بر میگشته پشته سرشو نگاه میکرده بعد خدا میگه ببرینش تو بهشت بندم هنوز امید به بخشش داره پس ببرینش تئ بهشت ...!!

ما عادت کردیم که همیشه از خدا گله کنیم
یبارم بیایم از خودمون گله کنیم ، خوبه با خودمون رو راست باشیم

خیلی قشنگ بود ، راستش بنده های خدا وقتی میبینن خدا عذابشون نمیکنه بجای اینکه برن گناه انجام بدن ، بر عکس آدمهای خوبی میشن ...

نیلوفر سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ب.ظ http://www.stay-withme.blogsky.com

ایشالا که شرمندگی کافی باشه.

toure سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ب.ظ http://www.toure.blogsky.com

salam dada
mer30 ke behem sar zadi
khoshhalam ke sheram toneste u ro razi kone
age khoda bekhad o kara hame dorost pish bere 2nbale in hastam ke ketabesh konam
in posti ke gozashti kheili mafhomi bood kheili bash hal kardam
koli be maghzam feshar avordam ta falsafeye poshtesho befahmam
mamnoon

پریسا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:32 ق.ظ http://kheshtnevis.persianblog.ir/

بازآی هر آنچه هستی بازآی
گر کافر و بت پرستی باز آی
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آی!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ق.ظ

درود خیلی زیبا بود کاش ما هم مثل خدامون مهربان و بخشنده بودیم
۱از ۱۰۰۰ هم می تونستیم۰.۰۰۰۱ خدا بخشندهباشیم جهانمون خیلی قشنگ تر بود

مهم مقدار نیست چون هر چقدر از بینهایت هم که باشیم باز بینهایته
مهم اینه که اصلا فازمون از خدا جدا شده

toure سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ http://www.toure.blogsky.com

salam
chetory dada?:S
agha webamo up kardam dost dashti sar bezan;) tnx

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد